محسنمحسن، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

محسن نی نی کوچولوی مامان پریسا و بابا سعید

4 ماه و 1 هفته...

محسن عزیزم امروز 4 ماه و1 هفته شدی... کار جدیدت بلند بلند خندیدنته...که مامان و بابا رو خیلی سر حال میاره وقتی افتخار میدی و قه قه میخندی...
20 بهمن 1391

واکسن 4 ماهگی...

روز 13 بهمن که جمعه بود .یکشنبه 15 بهمن بردمت واکسن 4 ماهگیت رو زدی.یه خورده گریه کردی ولی   به به خوردی و بعدش آروم شدی .1 ساعت قبلش هم بهت قطره استامینفن داده بودم .خیلی سخت نبود.ولی تا کمی بیشتر از24 ساعت تب داشتی ومن هر 4 ساعت بهت قطره استامینفن دادم . خودت خیلی بیتابی نکردی شکر خدا. قد و وزنت هم اندازه گرفتن: قد: 62سانتیمتر وزن6/450 کیلوگرم دور سر 42/5 سانتیمتر
20 بهمن 1391

افتادن حلقه...

بالاخره این حلقه شما در روز سه شنبه 10بهمن(17 ربیع الاول) بعد از 5 روز به سلامتی افتاد . این 5 روز که به من خیلی سخت گذشت آخه دکترت گفته بود نباید شما رو پوشک کنیم واسه همین همش با کهنه شما رو میبستیم. به جز روز پنجم که خودم هم آنفلانزای سختی گرفته بودم و واقعا دیگه توانایی کهنه را نداشتم .واسه همینم پوشکت کردیم. خوشبختانه حلقه هم همون روز توی پوشکتت افتاده بود.  
20 بهمن 1391

ختنه...

امروز به امید خدا 3 ماه و 25 روزت شده. محسن عزیزم بالاخره پنج شنبه 5 بهمن(12 ربیع الاول) حدود ساعت 5 بعد ازظهر شما رو بردیم به سلامتی ختنه کردیم.در 3ماه و22 روزگی. در اتاق عمل کمی باز مونده بود. من دیدم که شما با آقای دکتر و خانم پرستار داشتی میخندیدی و ذوق میکردی .از من خواستن در را ببندم. چند دقیقه بعد شما یکدفعه شروع کردی به گریه کردن .از همون لحظه که حلقه را گذاشتن شما تا2 ساعت گریه میکردی.نه میخوابیدی و نه شیر میخوردی...فقط گریه میکردی.مامانی... دلم واست کباب شد ! تا اینکه بالاخره خوابت برد و یه چرت نیم ساعته زدی و یه چیش.... بعدش دیگه خدا رو شکر آروم شدی .البته قطره استامینفن هم بهت دادم خوردی. ان شاالله به امید خدا 5 روز دیگه 3 ...
8 بهمن 1391
1